۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه

یادش بخیر اون موقه ها که داشتیم اوتوماتا پاس میکردیم و هنوز منتسب به ترم بوقی بودیم همزمان بود با کشفیاتمون از دنیای مخابرات ، بعد اینکه مانیا یبار اومد گف اگه "سه ثانیه" با موبایل حرف بزنید پول براتون نمیفته، این شد که سلامو احوال پرسیو حرف مفت از اکیپی -که یکیش الان ضمن نامه ای با من برای همیشه خدافظی کرده چون اون موقه ای که منو میخواسته جلو چشش نبودم (ادامه نمیدم پست جدا میطلبه)، دو تاش ما تحت جنایتکار بزرگ ملوم نی چکار میکنن، یکیش دوروبر ونکووره و میل میزنه و درس میخونه و یکیش تو ظفر داره کو ِ ری میزنه که پول جم کنه بره(بعدن خبرشو میدم) و گوینده خبر هم مانیاس که داره تو دانشگاه تهران از حقوق دانشگاه کارشناسیش دفاع میکنه (بله طولانی بود ولی تموم شد)- حذف شد و کلمه میگفتیم و میشنیدیم و گوشی قط میشد، بعد میخوام بگم که کل پروسه جدی بود، یبار گوشیم زنگ خورد: کوِری زن بود ، بعد برشداشتم قط شد، مانیا گف چی گف؟ من دو نخطه اُ بودم: کد داد! گف سه! فرمودن کد که یک و صفره! گفته سلف! بعد ما رفتیم سلف. اونجا اون دوتا و اون یکی که میل میزنه و درس میخونه و اونکه نمیخواد ریختمو ببینه چون یه وختی بوده تو زندگشی که من نبودم و کو ِری زن بودن، برامونم ناهار گرفته بودن، و خیلی خندیدیم و من اونجا قضیه سه ثانیه و فهمیدم.
من تو توالت اینا یادم اومد. دلیل خاصی هم نداشت.

۱ نظر:

مامان دیبا و پرند گفت...

سلام دوستم
الان میگم دو
منظورم اینه که دوستت دارم دوست گلم.