یه موقه ها دلم غنج میره سه تا بچه داشته باشم. سه تا دختر و اسم آخریه هم بذارم آرتمیس. توی ایران باشیم و حیاط داشته باشیمو تابستونا آب بازی کنیم. خونمون تو تهران نباشه هرجا که هست و هیچ جا صدای قرآن و اذان نیاد و هیچ کی هیچی رو بهمون تحمیل نکنه. من و دخترام..من و دخترام..
مامان زندگی قشنگی داشت با ما. نمیدونم خودش چقدر لذت برد.همیشه عصبی بود و استرس داشت. لابد یه روزم بچه من میگه میتونستم خیلی بیشتر از اینا از تحصیلاتم لذت ببرم. همش عصبی بودمو استرس داشتم.
مامان زندگی قشنگی داشت با ما. نمیدونم خودش چقدر لذت برد.همیشه عصبی بود و استرس داشت. لابد یه روزم بچه من میگه میتونستم خیلی بیشتر از اینا از تحصیلاتم لذت ببرم. همش عصبی بودمو استرس داشتم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر