اگه تا دو هفته دیگه وضعیت پروژه تحقیقاتی زبانشناسی محاسباتی (عملا تو ایران جایی نداره) مشخص نشه، میرم تو یه مغاره آروم یا همچین جایی فروشنده میشم یا طی میکشم یا هرچی، اصلا مهم نیس مدرکم چیه از کجاس یا هرچی، اینجوری وقت دارم کتاب بخونم، و گاهی فک کنم چیم و کجام و مزه نصف حقوقمم بره نررررم زیر زبونم، چشام ضعیف نشه، خمیازه نکشم و استرس بیجا واسه مسیر اشتباه اومده رو کش نیارم، اینبار برگردم، زندگیو دنبال خودم بکشونم. کنار آدمای دنبال زندگی بدو بشینم و بشون روحیه بدم.
۴ نظر:
شاید فکر بدی هم نباشه. مثل خیلی های دیگه که دارن یه کار بی ربطی می کنن.
به رشته هه بی ربطه، رشته هه به روحیه، اونیشم که دوس داری به رشته ربطش بدی ساپورت نمیشه
سلام دوستم
چه اشكالي داره كه اونكاري رو كه دوست داري انجام بدي. براي اينكه محيط هم خانوادگي بشه من و بچه ها هم مياييم
:)
ارسال یک نظر