۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

دفاع ، جرو بحث، موضع گرفتن...درمجموع عاجز شدم. هوم شایدم توانایی وارد نشدن رو به هرجایی که میتونی رو بدست اووردم. ساکتم میگه چکار میکنی؟ میگم قبلا برا یه شرکتی کار میکردم اومدم بیرون، پولمم هنوز ندادن . اون میگه چرا ندادن؟ این میگه عزیزم از کجا میدونی اخراجش نکردن؟ کرولال نشستم همونجا. ماجرا پشت حرفشه، اما دلم نمیخواد بش بگم نه من دوستتو ول کردم نه اون منو بعد توضیح بدم که چطور خودمون تموم شدیم. که بگه خودش گفت و من گوشیو بدم دستش بگم میس کالای دیروزشو نگا کن. میس کال؟ برنداشتم. اما موضع رو عوض نکن منم دلم تنگ میشه باور کن. از کجا میدونی اخراجش نکردن؟ اون ساکت میشه. من ازش متنفرم. داره تو آینه نگام میکنه دوستش داره اونو نگاه میکنه من لبخند میزنم و هیچوقت به دوستش نمیگم گفته که علاقه ای بش نداره. کاش میشد تو آینه تف کنم بپاشه بصورتش.
من نشستم وسط، داره توضیح میده دلارا از اینکارو اونکار بدش میاد. دلارا این اخلاق اون عادتو داره نتیجه میگیره که اینکاره نیست، همه دارن بش نگا میکنن همراه با من. من فکر میکنم که آدما چجوری همدیگرو میگیرن، من واقعا از فلان کار بدم میاد؟ دوست ندارم ولی نه اینجوری که اون داره یه ربع توضیح میده مثلا حاضرم برا پول انجامش بدم وشاید همین یه موقعیتو از من بگیره، دومیش اینه که اونا ناخوداگاه میگن این همینجاس که ، نمتونه خودش اینا رو توضیح بده؟ چیو؟ من وقی اومدم اینجا قرار بود بدمینتون بازی کنم نه یکی شرح خلقیاتم رو بگه من شفاف سازی کنم. خب! کی میاد با من بازی کنه؟
از اون طرفم به کسی نمیگم دارم به کدوم سمتا فکر میکنم و چیا داره توم جهت میگیره، با آدمای اطرافم هستم اینروزها، صداشون دور میشه .


۱ نظر:

مامان دیبا و پرند گفت...

سلام دوستم
بعضی آدمها رو خدا خلق کرده که فقط در مورد دیگران قضاوت کنند و جالبه که اونها هم آدمها رو نمی بینند بلکه چون با تفکراتشون زنده اند در مورد دیگران فکر می کنند و چه نظراتی میدن از نوع تغذیه تا نحوه عملکرد و روحیات .بیا و ببین.