دلم میخواد مامان یه لحظه به اون فشارای روانی ای که برا کنکور بارم میکرد فک کنه قبل از اینکه این افسردگی نابودم کنه . تو یکسال بطالت محض هفت کیلو کم کردم، متوجه شدم بشدت وسواسی و حساس شدم و دنبال دلیل برای غصه خوردن وحشتناک. بی اشتهام و وقتی هم مشکلات حل یا استیبل میشه استرس هنوز هست و مانع خیال راحتی میشه که شاید اجازه بده چیزی بخورم. از اون دوستا کسی نمونده، از همدانشگاهیا که هیچوقت انتظاری نبود ، قدیمیام کسی نمونده، تنهام با چیزی که بیماریه و درمانی هم براش پیدا نمیکنم حتی مقطعی. بله نا امیدم گاهی. سرد و سیاه. گاهی آدم خودش رو هم سوپرایز میکنه
۵ نظر:
:( طفلکی من. چرا آخه؟
he he he inja ham contorol hastesh . hame ye jurai adamo filter mikunan. faghat mikhastam begam enghadr digarano mahkum nakun. khodet masool zendegiti
http://www.tebbeghorani.com/download.htm
برو اینجا سخنرانی ها رو دانلود کن و گوش بده و شگفت زده شو!
سلام دوستم
الان که خودم مادرم حس می کنم خیلی وقتها ناخواسته کارهایی می کنم که بچه ها می رنجند.در حالیکه اصلا دلم نمی خواد که اینطوری باشه.
یه چیز دیگه هم بگم و برم از گوشواره خوشم نمیاد!!!!!!!!
سلام دوست عزیز
عنوان وبلاگت منو به سمتت کشوند
به منم یه سری بزن
منتظرتم
http://harfetalkh.blogspot.com
ارسال یک نظر