۱۳۸۷ آبان ۱۱, شنبه




این دو روزه انقد حرف زدموجیغو ویغ کردم که الآن عملا صدا گاو میدم و تهدید کردم که اگه بیشتر از این بم بی احترامی کنن استرالیا رو بپیچونم برم هند.میگم بعد تابستون زمستون بود دیگه؟همینجوری پرسیدم.
پنج شنبه با آجیه رفتیم گلستان بعد نمیدونم چی شد آسانسور پیدا شد اینم عین موش میپره تو هر سوراخی منم که جارو!میخواستیم یه طبقه بجون آقام یه طبقه بریم بالاتر که نتیجیتا پارکینگ اول یه خانواده رو پیاده کردیم پارکینگ دوم یه خانواده فوق العاده خوشبختو سوار کردیم و تا همکف بدرقشون کردیم سپس مادربزرگ مادر و نینی نوه ای بس جذاب را سوار کردیم تا بریم مقصد تو آسانسورم من تو آینه خندیدم نینیه دید بلند بلند ذوق کرد منم تو رو دربایستیو اینا کمک مامانش کردم کالسکشو از تو آسانسور بیاره بیرون که آسانسور خراب بوده سرم موند لای درش بعد هی مجبوربودم تا مردمو آجیه رو به آرامش دعوت کنم و بگم که جام خوبه تا وا شه!بعد تو خیابونم تاریک بود پام رف تو جوب پیچ خورد خلاصه کله پاچم رسید خونه!
امروز تو کلاس فلسفه نمیدونم چی من داشتم English vocabulary in use میخوندم ساغرم بغل دستم داشت کتاب تست ارشدو میخوند تو لاک خودمون بودیم که یه لحظه حواسم به آستینای راه راهی زرد و مشکیم که تا وسط انگشتام بود افتاد مچامو بهم چسبوندم دستمو یه جایی که فقط خودمو ساغر میدیدیم گذاشتم بعد انگشتا دوتا دستامو بهم زدم و گفتم ویززززززززز... و دوباره رفتم تو لاکم ساغر خندید استاد هم زرتی گف لیستو بدین از اونایی که گوش نمیکنن یه سوالی بپرسیم بعدم به ساغر گف فلان جمله کلی جزیی یا شخصیه؟چرا؟اونم یه چیزایی گفت خب دیگه لازمه بگم سوال بعدی با "بغل دستیش " شروع شد؟منم گفتم با کلی بودنش موافقم با دلیلش نه اونم اومد مچمو بگیره هی وسط حرفم پرید منم به آقای فلسفه گفتم که منظورمو نمیفمه و اون دلیلای منو ساغرو مسخره کرد ساکت شدم تا جوابو گف و گفتم لفظا فرق داره و بین کلمات جمله اون با من مراعات نظیر به نظیر وجود داره اما نخندیدم.
امروز وقتی جیگر زلیخام از تو بی-آر-تی درومد یه هولدن کالفیلدی داشت به پیرزنه میگف از اینجا آدمارو بار میزنن میبرن تهران پارس:دی
آجیه درحالیکه داش آشپزی میکرد بمن که رو بخارای شیرقهوه که خیلی خوشکل از لیوان گنده ی عزیزکرده منچستریم میرقصیدنو بیرون میومدن ماتم برده بود گف برم سرجام بخوابم نرفتم گف دلی!مثه یه خانوم محترم.کیف کردم, جدا!(سلام هولدن!) پاشدم در حالیکه پامو مثه نظامیا میبردم بالا و مثه بالرینا میذاشتم زمین رفتم سمت اتاقم.
صدای خنده ی از ته دلش شادم کرد.



  • پی نوشت یک: میخوام فردا این ووکب جلسه فردا رو تموم کنم پروژه کامپایلرو یکاریش کنم و اگه نه لا اقل یکم سی شارپ کار کنم.


  • پی نوشت دو:این دخترروشنگریا در مواجهه با هرگونه انسانی جانوری گیاهی خوزستان به یکی از دو دسته زیر تعلق دارت:
    1.فاجعه.
    2.تحت شرایطی دردناک قابل تحمل
    (البته ماحتی تو لایه های الکترونیم یادمه استثنا داشتیم)


  • پینوشت سه:امروز پلیسه که الآن که آجیه خوابه احتمالا بیداره سر چاررا ولیعصر داش میگف:راننده مزدا!!راننده مزداااااا!!آروم آروم(از بین شهیدپروران پیاده ) برو!

  • پی نوشت چار:خدایا آنچه را از ما دریغ میفرمایی از ما دریغ مفرما,آمین!

هیچ نظری موجود نیست: