۱۳۸۹ اسفند ۲۷, جمعه

یادم رفته بود زندگی با مامان بابا با دیدنشو فرق داره। خوش بحال اونایی که وقتی اومدن پیش مامانشون باشن تا حالشو خوب کنن هر یه ربع دعواشون نمیشه।یا مامانشون الکی حرف نمیزنه। بی دلیل داد نمیکشه
با مامان خوبی که تا قیافتو میبینه داد میزنه چجوری میشه موند؟ میخواستم راحت باشه این روزا نه که داد بزنه بدتر شه ।
میام تهران।
پسر داییم رفت پیش بابابزرگم که قبل از سفرش بوسش کرده بود گفته بود باباجان مواظب خودت باشیا!
منم دوای درد کسی نشدم برم لا اقل خودم درد نشم.