۱۳۹۱ تیر ۵, دوشنبه

کوچیک شده. شِلوار ِ در اووردم رفتم سمت کمد دامن بر دارم میبینم یخده سرده نگا میکنم شورتو جورابم عین پوست درومده چسبیده به شلوار افتاده رو مبل. بصورت "تام" دو ردیف دندون به دوربین نشون دادم رفتم پشت کمد یه دستی درومد شورتو از تو شلوار دراوورد.

۱۳۹۱ خرداد ۳۱, چهارشنبه

زمان برای من بی معنی شده، ده صبح و شب فرقی نمیکنه. حتی اگه تو پیری بمیرم چیزی نمونده.

۱۳۹۱ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

نمیدونم چی بنویسم.
همون چیزی که برا مایکل نوشته بودمو میذارم اینجا.
کاشکی اینجا آن بودی. نیسی اما.
خوابیدم. موفقیت آمیز نبود. با موهای ژولیده و پیژامه به تن پله ها رو رفتم پایین. یه راست از تو تخت به خیابون تاریک. سیگار کشیدم اومدم بالا تو اتاقم.
یه نور کمی تو اتاقمه دهنم بوی بابا رو میده، مارلبرو...
قلبم هنو محکم و تند میزنه بوم بوم بوم..
حد اقل چیزی احساس نمیکنم
الان
(سه دقیقه)
رودخونه برا این روح من جواب نمیده .. یه شهر کنار دریا میخوام.

۱۳۹۱ خرداد ۲۵, پنجشنبه

این :

- پی پی دارم.
(راه رو باز میکنه) + بله، خواهش میکنم.

میدو َم میرم.

۱۳۹۱ خرداد ۱۲, جمعه

امروز تو دانشگاه که رد میشدم صداهای فارسی بگوشم رسید که همه رو لیست میکنم( با لهجه):

- احمق یبس بیشعور..(تهرانی)
- من از آلمان متنفرم.  اگه اینجام بخاطر علم ...(مشهدی)
- آره من قیافه م شبیه ایرانیا نیست (اصفهانی)
- (نگاه، در جواب سلام من)
-داریم میریم غذا بخوریم اگه خواستی بیا
- میخواس با خارجی دوست بشه یه خوشگلشو لا اقل انتخاب میکرد هر هر هر (تهرانی)
- شبیه دختر خاله مه
- چرا بر نمیگردی نگاه کنی شاید دختر خاله ت باشه هر هر
-چند شدی؟
-آسونه
.
.
.

پ.ن. مواردی که لهجه ذکر نشده بدون هرگونه شیرین کلام بیام شده اند. همه سروته یک کرباسیم.
جز مورد تعارف برای غذا همه موارد ار بدبختی ما ناشی میشن.