۱۳۸۷ بهمن ۱۷, پنجشنبه

تلخند

جدیدا خواب زیاد میبینم، تو همه ژانریم میبینم، صدتا بلاگ دیگه هم میخوندموهزار بار دیگه اخبارغزه رو میدیدمو گوش میدادم هم توفیری به حالم نداشت؛ تا اون خوابو دیدم که صدای تیراندازی میومد و بابا بیدارم کرد تا فرار کنیم،تو گرگو میش هوا حتی نور تیراندازیا هم میدیدم، ترس خیلی نزدیک بود و یادم اومد که مامان اینا تو خونن و شاید خوابن.
یا اون خواب بامزه فوتبالی!
خوب دارم دغدغه هامو تو هرفیلدی سرویس میدم.
.
.
.
دو سال گذشت و
دیشب خوابتو دیدم

چون خودم خالقت بودم میدونستم اینکارا واسه اینه که احتراممو نگه داری
که من آزررده نشم

صب آرامشی داشتم که اذیتم میکرد
---------------------------------------------------
الان چک میل میکردم یه یارویی که تا یه مدت واسه احترام جواب میلشو میدادمو بعد دیدم زده خاکی و جوابشو ندادم(که خودش جواب بود)، با لحن طلبکارانه ای زده که: اگه بم میگفتی نمیخوای جوابمو بدی من درک میکردم و بات تماس نمیگرفتم. خب اینجا یه علامت تعجب تو پرانتز نمیذارم چون ساعت میل زدنش میگه تازه از خواب پا شده بوده.

هیچ نظری موجود نیست: