۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه


سلام جناب ژاندارک دوسداشتنی که امروز از بلاگ من پرده­گشایی کردی!
الآن حال مامانتان حتما خوب است، گوشهایشان کمی تحمل سروصدا را ندارد و فحش است که به مردم وطن­فروش ارزانی می­کنند،
من اما خیلی خوب نیستم، نگرانم ، مامان داستان­ها گفته و استدلال تاریخی آورده که دیگر با تو حرف نزنم که خطرناکی بعد از اینکه گفتم مامانت از پرده نگاه می­کند که کدام بی­عقل وطن­فروش بازیچه دست آمریکایی(!) شبانه از گلویی که جز تهش صدایی نمانده فریاد میکشد، و تو خواب دیده بودی و نتیجتا رای سبز دادی ولی حالت از این مرتیکه ی ... بهم میخورد و ما نیز جوگیریم و نادان! بابا دمت گرم میذاشتی دو روز دیرتر می­رفتی راهپیمایی سبزها خوابت به شب انتخابات نمی­کشید !
جایت خالی وقتی مشکلی با امتحانات نداشتی و راحت همه را میخواندی یک درصد نامعلومی هم بودند- که الآن تعدادیشان نیستند-رایشان گم شده بود، دزد پیدا بود اما رسما اعلام نکرده بود قاضی محکمه است، این بود که تا اعلام رسمی هنوز نمیدانستیم چطور جهتگیری میکنند و منتظر بودیم تمرکزمان برگردد الان فهمیدیم این روزها هرگز، هرگز برنمیگردد، هیچ چیز منطقی نیست، چرا طبیعی جلوه دهیم؟چرا باید امتحانات برگزار میشد؟ پای کوبیدیمو آواز خواندیمو دست زدیمو تا در هر کلاس برگزارکننده امتحان وضعیت را حفظ کردیمو امتحانات را در 14 دانشکده به شهریور انداختیم.
به مامانتان اطلاع­رسانی کنید هم­اکنون یک ماشین ارتشی گنده ی معلوم نیس چی جلوی خانه ما پارک کرده دیدبانی می­دهد، منم انقدرها هنوز شجاع نشده­ام که دلهره نداشته باشم ، شیشه­های ساختمان سرکوچه را ریخته­اند و مقداری هم از آدمهای توی کوچه کم شده، امشب هنوز آمریکا بمون چیزی نگفته بود که با مامان رفتیم پشت بوم، همه ی همسایه­ها بودند کلی با هم دوست شدیم شماره گرفتیم خبر گرفتیم من با ادامه ی صدای خود ملت را همراهی کردم در ادامه صدایم تمام شد و سوت زدم، بقیه حرف­ها هم راجع به خیانت و حمایت بود که سرکار مطلعند.
امروز بچه­ها در بغل هم میگریستند، کسانی که در کنارشان بودند جلوی چشمانشان شهید شدند، تا حالا خود لرزانت را بغل کردی؟ کیبوردت چندبار زیر دستان بی­رمق خیس شده؟
! Nighty night

۳ نظر:

امرعلی گفت...

حالا حالا ها باید تحمل کنی
من دیروز رو جوری ندیدم که بخواد به این آسونی ها تموم بشه

مسی گفت...

اوهوم خوبم دلی :*

مامان ديبا و پرند گفت...

سلام دوستم
واقعا كه. اين وسط فقط آدمهاي اين چنيني رو كم داشتيم كه داغ بگذارند روي زخمهامون.
حتما همه چيز به زودي و به خوبي درست ميشه.