۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه

هنر


وقتی زندگی داره هی سنگ پرت میکنه و رو نرون­ها لیله میره ، کارها زیاد باشه که باید از عهده­اش بر بیای در واقع وظیفه، وعلاقه­ای که وجود نداره همینطور عدم علاقه­ای اون چیزی که نجاتت میده، دستتو میگیره و بات راه میاد، صرف نظر از اینکه حل کردن سودوکوِ، گوش دادن به موسیقیِ، اسنِیکِ ، شروع یه تابلوه آبرنگه یا نوشتن یه داستان، ساییدن خونست یا رقصیدن،نوشتن یه برنامه نرم افزاره یا بازی با بچه­ها، قدم زدن تو پارک سر کوچس یا دوچرخه سواری یا همونطور که معلومه هر چی، یه هنره، اگه بتونی هنرتو به ناز رشد بدی و اجازه لذت کشفشو به بقیه بدی ، تو یک زنی در یک دنیای آرام.

هیچ نظری موجود نیست: