۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه

صداها بلندتر میشه یه ساعتم جلو میاد به لطف 20:30

می­تونه بگه بازجوها مودب بودن مثلا، میگه بازجوها بسیار مودب بودند، این میشه که آتیش میکنم بالاپشت بوم،
صداها زیاد میشه ، بلند میشه : درود بر ابطحی
صدا و سیما با وجود ننگ بودنش در مقابل قاتل بودن حضرات کم میاره، بعضیا دارن جمله فریاد میزنن: همه دیگه میدونند این پست فطرتای بی­شعور عوضی اعتراف دروغ میگیرن. یکی داد میزنه : همه میدونن اعترافات دروغه!دروغه!از کوچه پشتی میگن شکنجه­گر حیا کن، زندانی رو رها کن میرم سمت کوچه روبه رویی داد میزنمش اون ورم راه میفته بر میگردم این ور ماشین گشت میاد تو کوچه مردم دیگه دارن میرن. داد میزنم الله اکبر و تا جایی که میتونم میکشم، صدام تموم میشه ، آجیه دستمو میگیره میاره سمت خرپشته، میگم م.رطضوی قاتل اعدام باید گردد. میگه رسیدگی میشه دستمو میگیره وقتی میایم خونه همون ساعتیه که صداها تازه شروع میشد. من مردم آگاهمو دوست دارم.

هیچ نظری موجود نیست: