۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

بعد از دو سال و هشت ماه تو عالم واقعی و مجازی و هپروت سیر کردن آخر سر به خیال خودم بی خیال شدن، ایشونو یه گوشه ای از فیس بوک (ع) پیدا کردم، یه سنگی پیدا کرده بودو عینک گربه نره هم، رو اون نشسته بود اینم زده بود چشش، دیگه هم اون کچل دوسداشنتی من نبود، یه کچل خالی بود با یه لبخند، لبخندش آشنا بود اما، نمیدونم اونکه داشت عکسو ازش میگرفت چه مدت زندگیشو تو فکرش بوده ، اما لا اقل چشمش دراون لحظه آیینه ی کسی نبوده، عینکش شاید. پیجشم به روی همه باز بود که خب البته مفتخرم بگم با اینترستاشم که ویمن و دیت بود بی­ربط نبود، پایین عکسش نوشته بود پوک، نمدونستم پوک چیه ولی انگار که می خواستم بگم هوی عمو اینورو زدم روش: پوک! پایینترش گفته بود سند اِ مسیج گفتم چشم:" you’re still a good playmate in badminton?" بعد ادشم کردم رفتم سراغ والش ، اردیبهشت پروفایل درست کرده بود و 8 تا فرند داشت که یکیش یه کچل دیگه بود شیش تای دیگه هم دخترایی بودن که فامیلاشون یا با هم یا با این یکی بود که اینترست این دیت نبودن لابد، یکی دیگه هم سراسر آرایش بود که بسلامتی ایران نبود . اومدم تو پیج خودم و انگار کاری که از زمانش گذشته رو داری انجام میدی و براتم دیگه تموم شدنش مهم نیس دو تا کوییز دادم.

اما که انگار یه چیزی مهم بود که داشتم تستایی که اون داده بودو میدادم شخصیت کارتونیش خپل بود مال من شد پسرخاله اون دوست واقعی بود من شدم یه دوست خوب معمولی . بشدت پوزخند.

هر روز رفتم تو پیجشو نگا کردم اون بالا: Awaiting for friend request بعد فکر کردم این بچه های تجربی هر چن وخ یبار میلشونو چک میکنن یا اصلا اگه هم ببینه آن.تی.فیل.تر داره که بیاد فیس بوک؟ اصلا اینترنت پر سرعت داره که...

هفته دوم کشف کردم که به غیر از شاملویی که اونجا گذاشته و چارتا شعر خیام عکس هم داره ، وقتی عکسش تکی باشه با دختره، دوربینو میده دست دختره موزمار میره وایمیسه، تو عکس آخر کاملا داره بم نگا میکنه دوسش ندارم انقد با نگاش حرص میخورم انقد از اینکه ریختن بقیه موهاشو ندیدم حرص میخورم که آی ای رو میبندم.

ولی باز میام یه نگا میکنم بالای صفحه و میرم، بازم ...

دیروز اون پایین گوشه راست یه 7 بود، پنج تاش بچه ها بودن که برای کامنت پسر خاله عمته ی من فحش نوشته بودن، یکیش درخواستِ دوستیِ طفلکی بود که شیش ماه از من بی خبری کشیده بود و تو این باکسم از دل تنگش گفته بود ، یکیشم

دستی که دو سال و هشت ماه پیش از رو شونم بلند شده بود یه کانفیرم زده بود به یه رکوِستی.

۱ نظر:

مامان ديبا و پرند گفت...

سلام دوستم
خدا رو شكر كه يه خبري ازش گرفتي!!!!!!