۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

یکی از مراحل زندگی آدم میتونه روی اسب باشه وقتی که رم کرده ، بی اختیار جیغ کشیده و بعد با یه «نترس» محکمو قاطع که پشت سرش جا میمونه بلافاصله خودشو جمع کرده باشه ، دسته رو کوتاه کرده باشه و سوت زده باشه و قربون صدقه چموش رفته باشه که داره سرعتش کم میشه
یه چیزاییو میدونیم، هممون، ولی باید یکی که بلده یادمون بیاره، بموقع، تا بیایم برسیم به خودمون و از این مرحله زندگیمون لذت ببریم.



چن روز بعد:
پ.ن. دیروز تو آل سینتس،فرانک دم بیمارستان قبل ازینکه دوستش ولو شه براش حسین کرد شبستری خوند، دوست الکلیش بعد عمل بسختی بش گفت:" دونستن یه کاری با انجام دادنش خیلی فرق داره." فرانک تو چشاش گفت میدونم یجوری که اون خوابید. و شما مرحله میدیدن.

هیچ نظری موجود نیست: