۱۳۹۰ اسفند ۴, پنجشنبه

این قسمت فیلم  When Harry met sally  رسما یاد اونروزی انداختم که داشتیم تو خونه ی فاطمی پیکشنری بازی  میکردیم، پاییز پارسال، بعد کارتا بریتانیایی بود ، صنم داشت خودشو میکشت که یه کلمه ای که معادل ریزش صخره س و حالیمون کنه یهو "بیگ" داد زد : جاده چالوس!
خونه ی فاطمی رو دوست داشتم باید اینجا نوشته باشم که فردا صبحش همه از روی منو بیگ  که وسط هال فسقلی خوابیده بودیم ، رد شده بودن رفته بودن دنبال کار و زندگی  و ما وقتی بیدار شدیم تنها بودیم تو خونه ی بچه ها، داشت بیرون برف میومد کلی کار داشتیم اما گشنه مون بود، از رو یکی از برگه های رو یخچال کباب سفارش دادیم بعد رفتیم پشت پنجره ، خیابونای خیس و برفی فاطمی ،  فلسطین، خیابون ایتالیا اینا اولین چیزایی هستن که بوی تهران رو به دلی میدن. پشت پنجره بم گفت یبار اینجا داشته ظرف میشسته پارسالاش ( که همیشه میگه تو اون موقه کجا بودی؟) بعد از تو پنجره خونه روبرویی نصف کله ی یه آدمو دیده میخواسته شلیک کنه (تحت تاثیر بازی کال آو دیوتی).. خندیدیم.. خونه ی دوست داشتنی مقوایی فاطمی و ما همه با هم ساکت شدیم.. بوی تهران میومد.. گف تو اون موقه کجا بودی؟.. گفتم کار داریم باید برم دانشگاه از استادا ریکام بگیرمو کارنامه سفارش بدم..سفتتر بغلم کرد ..گفتم اینم اولین برفمون..زنگ درو زدن ..

هیچ نظری موجود نیست: