۱۳۹۱ دی ۲, شنبه

چه وضیه واقعا؟
بزرگترین پیشرفت امروز به دیروز این بود که پا شدم رفتم حموم 4 تا شورت شستم یکیم انداختم بیرون چون تنگ شده بود. ینی فت اس که میگن شوخی نیس همینه.
اینجوری بگم طی یه عملیات انتحاری پا شدم حوله رو دراووردم  و تاپ پوشیدم که بذارمش تو شلوارم که سگک کمربندم نخوره به شکمم آلرژیه بوق بوقای قرمز بزنه، یه لباس تنگ پوشیدم، نگا کردم ببینم نوک سینه ام ازش معلومه یا نه، معلوم شد تاپه دو کاره س. شلوارمو پوشیدم کف پام یخ زد. چون فرشا رو جمع کردم ، احساس میکردم زشت و کثیفن. جوراب بافتنی که از زیباترین پیرزن دنیا تو ماسوله گرفته بودم و پوشیدم و؟ و بعله خزیدم زیر پتو تا فیلمی که دانلود کرده بودم ببینم. بعد دیدم ممکنه بمیرم اینجوری به زندگی نباتی ادامه بدم. دست و پام به رعشه افتاده سه روزه وعده ی غذایی نخوردم. همینا که
گفتمو پی ام دادم دیوید گفت اونم تو تختشه و اوضاش بهتر این نیست. قرار گذاشتم بریم کباب ترکی سر خیابون اصلی. گفت باشه . ینی قرارا گذاشتیم که نمیریم وگرنه همون وض ادامه داشت.  حالا رفتیم یادم باشه بش بگم جهت شستن لباسای زیرش که دکوراسیون اتاقشو تشکیل میده و به این دلیل چایی هاشو خونه من سرو میکنه ، شامپوی شپش بخره.
من یک هو دچار وسواس شدم و غیر از فرشا همه لباسا رم رختم دور و شامپوی ضد شپش خریدم. هنوز از اینکه چرا اینکارو کردم اطلاع خاصی در دسترس نیست. دخترک فروشنده پولو از گوشه ش با تمانینه خاصی گرفت. شامپو ه سرمو میسوزنه اما برای نابودی شپشای فرضی باید نیم ساعت بمونه و تو اون زمان من شورت میشورم و مسواک میزنم.

هیچ نظری موجود نیست: