۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

ساعت زنگ میخوره . آلارم گوشیه که توی پنجره مونده و ست شده روی 7 و نیم. خوابش میاد و کار خیلی زودهنگامی نداره. کمرش درد میکنه شب هوا سرد شده و کمرشو چسبونده به رادیاتور و سرو گردنو بقیه بدن گوشه دیگه تخت به سمت بالش مونده. شاید دو سه ثانیه طول میکشه تا یادش بیاد باید چکار کنه تا صدا قطع شه. میخوابه.
یک ساعت و نیم بعد انگار که بیدار بوده باشه از تخت بلند میشه حوله ی قرمز نسبتا بزرگی رو که مچاله روی تک مبل قهوه ایِ قدیمیِ گوشه اتاقش افتاده ور میداره و یکراست با چشمهای بسته ای که سیاهی ریمل پاش افتاده میره توی حموم. روی توالت میشینه و فک میکنه که درو پشت سرش قفل کرده یا نه؟
آب داغ روی سرش میریزه دست میکشه تا ببینه همه ی دستهایی که دیروز بر سرش کشیده شده چیو میخواسته تست کنه، موها ریز و سفت و زبر هستند.  شامپوی معمولی کلاسیک، شامپوی ضد موخوره و نرم کننده کنار صابون روی قفسه هستند. ضدموخوره رو بر میداره چون بوی بهتری داره و نرم کننده هم کاری برای تیغ های کوچولو نمیتونه بکنه. آب داغ از پشت گوش ها رد میشه ، گردنو رد میکنه و از نوک سینه به چند راه کشیده میشه .
روی میز از دیشب سیر، کدوهای خورد شده ی سرخ شده، برگهای کاهوی سالادی و گوجه هایی همراه با روغن زیتونشان مانده. در ظرف دیگر چند تکه نون تست مثلثی خشکتر شده. سیر خام رو میشه روی این نونهای خشک تست با استفاده از خلل و خشکی خودشان رنده کرد. هر پر از سایر محتویات میز را رویش گذاشت و ادامه ی شام دیشب را از صبح امروز سر گرفت.

اتاق بغلی اتاق دوست دختر صاحبخانه ست. پسر اتاق خودش رو به یک اندونزیایی که مدل سبزه ی دکتر شریعتیست، کرایه داده و خود ساکن اتاق قرمز و بنفش اتاق دوست دخترست. بسته به اینکه دختر اول به این خانه آمده یا اول با پسر دوست شده ، پسر میتواند آدم سیاستمدار یا دوست داشتنی ای باشد. از اتاق صدای سوت درون استخر میآید. بعد چن نفری به آب میزنند و چن نفر صحبت میکنند. سیر را به نون میمالد و دستهایش را بو میکند. مسواکش را خانه ی دوس پسرش جا گذاشته. لقمه را میخورد. سه تکه نون بیشتر نیست. تمام میشود و آدامس نعنا بالا میاندازد. دوباره صدای سوت خانومی که بالای سکوی نجات نشسته میآید. دوربین را از کیفش در میآورد و از زوایای مختلف از کله اش عکس میگیرد. وسط به سمت چپ کله اش به اندازه یک سکه 5 سنتی کچل ست یا موهایش بدجور سیخ وایساده. در اتاق بغلی باز میشود. دختر و پسر بیرون میریزند. دختر شاکیست . به آشپزخانه میروند دختر غر غر کنان نیمرو میگذارد و پسر شیر آناناس درست میکند. دختر جیغ میکشد ول میکند به اتاقش میرود. پسر در آشپزخانه ست. عصبیست اما از شیر آناناسش نمیگذرد. چن دقه بعد به اتاق دختر میرود و کمی هم تند حرف میزند. دختر داد میزند.
ساعتیست که تشنه است. ساعتی است که صدایی نمیآید.  در اتاقش را باز میگذارد و با دامن کوتاه قهوه ای و تی شرت سبز ارتشی و گردنبند قرمز سنجاقکیش وسط راهرو میایستد. کسی حمام نیست. جیش؟ آب؟ سریع باید تصمیم بگیرد. به سمت آشپزخانه میرود. در اتاق باز است. قرمز و بنفشست. خشک به نظر میرسد . خشک و خالی . پرده ها کشیده شده اند. شاید روغن و دارو ها را بشود آنجا انبار کرد.

هیچ نظری موجود نیست: