۱۳۸۷ بهمن ۹, چهارشنبه

مصدوم آمادس(ورد مانده)

شوته ؟ شیته؟چیه؟ همون!
این سویشرت نانازه اندازم بود ، بدون مانتو کلی بم میومد و فیت بود.
راننده هه میگه تخم­مرغ و زردچوبه،همین!حالا دمبه هم خوبه ولی شما خانوما زیاد خوشتون نمیاد
تو سالن مطالعه به دختر مامان دامن بلنده گفتم رفتم شلوار بخرم نتیجه این شد، ژاندارک از اون پشت مشتا پیداش شد: چقد؟
- گف 58 تومن آخرش شمارشو داد 35 تومن گرف.
- نمیارزه دایی، زیادشه... دوسش دارم ممممممم زرد داره..!
اینجارو مانیام هست: ما آخرش با طناب تو میریم تو چاه دلی!اصلا از رو این پاورپوینتا میشه خوند؟(اشاره به پروژه ای داره که پروپوزالشو من به عنوان عضوی از گروه تنهایی پیدا کردم خوندم مهمتر از همه فهمیدم ترجمه کردم تایپ کردم پرینت گرفتم به استاد دادم و غیبت کلاسمم بخاطرش خوردم)
دختر مامان دامن بلنده- که دیگه بهتره یواش یواش سوگند خودشو صداش کنیم- میگه چه بت میاد اینجوری!حیفه با مانتو،استرالیا انقد هواش سرد میشه؟ و لبخند میزنه میگم البته!ولی ما فعلنا این جاییم،باید یه سایز بزرگترشو میگرفتم برا رو مانتو.میای؟
- آره بریم
راننده ادامه میده:من پارسال تو برفا پام پیچ خورد، همین کارا رو کردم سه روزه خوب شد.
و دوباره با من که میفته شاد میشه میخندیم و خل میشیم تاکسی عوضی سوار میشیمو میشیم تنها دخترای جمهوری بین حافظ و فردوسی، اخماش که تو هم میره میگم امیدوارم این محدوده لاتای خلاقی داشته باشه ، یه پسر دبیرستانی از جمع دوستاش جدا میشه و با اعتماد به نفسی که پشت لبشو سبز کرده میاد سمت ما بم میگه شما تو فامیلاتون دختر همسن من ندارین؟ و میره، چونمو سمت خودش برمیگردونه:چه پسر دبیرستانیا خوش سلیقه شدن!
میگم من دیگه تو اون مغازه نمیرم،میره تو منم پشت سرش سویشرتو عوض میکنیم به راحتی داریم میریم جوجه فروشنده­هه میگه شمارمو که داری تماس بگیر عزیزم(!) و حتی نگا نمیکنه که ببینه احیانا جایی از سویشرته انقد که همه پوشیدن جر خورده یا نه.
میریم تا کفشای نایک مشکی­ای که دیده رو نشونم بده
- بریم سوپ بخوریم؟تو چشاش آدرسو نوشته بلند بلند میخونم و میگم بریم دستای همدیگه رو گرفتیم و میدوییدیم که مثه یه بچه ی خوب اعلام کردم "دیش دادلم" همینجوری که قضیه بالقوگی دسشویی در زمستونو براش توضیح میدادم تا بزورهلم نده اون تو رسیدیم به بارانداز بوی سیگار میداد که سوگند دوس نداش
- بریم گرامافون؟
- نه بریم بوفالو نون سیر بخوریم
از جلوی سالن رد میشیم دلم میخواد پای راستمو بکوبم پشت پای چپموچشامو بدوزم به خیالاتو پسه دو بزنم،رانندهه هنوز مهربونه: بابا جان هرچی کرمته بده ایشالا چیزی نیس
برگشتنی از جلوی تئاتر شهر اوتوبوس تئاتر بچه ها آهنگ میزنه و شعر میخوننو آروم آروم دور میزنه سوگند واسشون دست تکون میده. میریم تا برسیم به خط عابر پیاده اون میخواد بره خوابگا پیش زری و تو؟
- رفتیم اون دست تاکسی میگیرم میرم خونه دیگه،مرسی سوگند،خیلی دوست دارم
و بوسش میکنم.چراغ قرمزه و همه ماشینا وایسادن یه قدم مونده تا پامو بذارم رو پل روی جوب
- دلی­ی­ی­­ی­ی­ی­ی !!!!
سمت راستمو نگا میکنم با سرعتی که میاد بم خورده سوگندو پرت میکنم تو جوبو موتوره هم منو پرت میکنه بغلش،تکون نمیخوریم،آدما میان، با ترس و آروم میگه دلییی؟پات!پات خوبه؟میتونی تکونش بدی؟و همزمان دارم میگم جاییت درد میکنه؟میتونی بلند شی؟نمیتونم رو پام وایسم ولی میترسه داره میلرزه و همش بخاطر منه یاد اشکاش بعد تصادف خواهرش افتادم،با موتوریه دعوا میکنیم طبق عادت بهمه میگم خوبم میریم خوابگا،قضیه رو شوخی میکنه و استقبال میکنم:
- ما جیغ کشیدیم؟
- نه مثه دو تا خانوم خوردیم زمین!
ازخوابگا آژانس میگیرم میام خونه و از پله ها نمیتونم بیام بالا پامو زیر آب گرم میگیرم اشکم در میاد روی پوستم جای تایره و میسوزه ،امرو نیلو گف باید کمپرس آب سرد میکردم.
رفتم بیمارستان
- بابا جان گچ خواستن بگیرن زیر بار نرو
در ماشینو میبندم اول اشتباهی تو بخش فوق تخصصی میرم دلم دردی میگیره که پام یادم میره، میام تو اورژانس 2400 پول میدم تا دکتره بگه چرا اومدی پیش من برو پیش اورتوپد، بیمارستان طالقانی.
میام خونه پیاده دوباره میلنگم،فردا میرم بیمارستان شرکت
کف دستم و شونمم کوفته شده و الان داره گزگز میکنه، احساس تنهایی نیست
احساس بی کسیه!
گوشیو برمیدارم به نیلو بگم
- تلفن شما به علت بدهی مسدود میباشد...

دنبال قبض میگردم شاید فردا نرم بیمارستان.

هیچ نظری موجود نیست: