۱۳۸۷ بهمن ۱۳, یکشنبه


تازه از گشتو گذار آخر هفته­ای اومدیم و نم­نم بارون زده و دیگه شبه .شالمو وا میکنم میگه کفشتو درار آشغالا رو بده بذارم دم در،با کفش میرم تو آشپزخونه جیغش که درومد میبینم این کفشامو راحت میتونستم درارم،نمیخوام بد عنق شه در یکی از کیسه زباله­ها رو به سختی میبندم،میگیرم دستمو از در میدوم بیروم،اون یکی کیسه رو گرفته دستش میگه اونم بده من! پله ها رو دوتا یکی میپرم،برمیگردم: قابل پیش­بینیه،داره آروم آروم و با دقت پله­ها رو رد میکنه، درو وا میکنم میدوم تو کوچه این سطل شهرداری خیلیم نزدیک خونه نیست کیسه رو شوت میکنم توش، دستامو میکنم تو جیبو بغل سطل منتظر میشم تا قدم زنان بیاد.
کفشای پاشنه بلندش ریتم زنانه ای به قدماش داده ،خیابونو نگا میکنه رد میشه نیمنگاهی بم میندازه و به زحمت کیسه رو میندازه تو سطل، سمت من برمیگرده، دستشو آویزون جیبش میکنه و پای مخالفشو خم میکنه.

- مطالعات شما روی نظریه کوانتوم از کی جدی شد؟
- اُ !بعد از مطالعه دستنوشته های شخص پلانک...
- ...
- ...




و قدم میزنیم تا خونه...

هیچ نظری موجود نیست: