۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۸, جمعه

خوب گوش کن


صدای جیغ و داد و خنده شون بلند بود، خوب که گوش میدادی صدای بچه ها رومیشنیدی، جیغ دخترا و خنده ی شیطنت آمیز پسرا،صبح­ها انگار شهر دست بچه­هاس ، دو تا خانوم خیلی آروم دارن صحبت میکنن خوب که گوش کنی یکیشون میگه ببخشید ، اسم بچشو صدا میکنه و میگه اونو هلش نده!خوب که نگا کنی بعضیاشون سرحالترن،همینطوری با یه آهنگی که تو هرچیم که خوب گوش کنی نمیشنوی، دارن به چپ و به راست میرقصن، بعضی جاها بزرگترا عقبو جلو میرنو با کوچیکترا دالی بازی میکنن،گوش کن!چجوری داره میخنده!
خوب که گوش میکردی...
اصلا چطور میتونستی گوش کنی وقتی یه ریز داشتی حرف میزدی، وقتی که حرف حرف تو بود، انقدر جز تو نبود که،
فریاد و فغان بچه ها بلند شد و داد و بیداد مادرایی که پاشون یجا بند بود و گریه و زجه و التماس و بعد از اون فقط ناله هایی از اطراف ِ جای خالی یه دسته چمن سبز و تازه­ای که وسط حرفات از جاشون کندی انداختی اونورتر.

هیچ نظری موجود نیست: