۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

امروز دو ساعت و نیم راه نرفتم تا بهزیستی به دخترک درس بدم، عذاب وجدانم ندارم. پس فردا امتحان ریاضی داره، پنج شنبه برا امتحان زبان امروزش رفته بودم، وقتی فهمیدم حتی نمیدونه هپی ینی چی روشهای تقلبیشو بررسی کردم ببینم کدوم بهتره، بعد رفتیم سراغ ریاضی. عذاب وجدان؟ فکرشم نکن! این اگه پاس نشه دیگه نمتونه درس خوندنُ ادامه بده. مادر بچه 17 ساله بوده، زجه میزده در پرورشگاه که بچشو بش بدن میگفتن حروم زادس، ندادن، دختره رُ بردن کلانتری، پیش پای من. یه پروژه نجوم گرفتم که هنو روش کار نکردم و 2 هفته وقت دارم تمومش کنم، مسئول پروژه، فن.گ شو.یی میدونه، گفته من بامزه م، کاراکترم یا همچین چیزیم. شرکت قبلی منو دو در کرد، خیلی بدم میاد رو دست خوردم، چکام دسشونه، غیبشون زده، تسویه حساب؟ من میگم که اونا حتی خیلی بامزه ان! من چیزی از این علوم فن.گ شو.یی نمیدونم، پس بهتره تو کار رئیسا دخالت نکنم. الان که اینا رو مینویسم به چی فک میکنم؟
به اینکه درست سرکوچه ای که خونه ی ما توشه و خونه هه به سر کوچه نزدیکه، 2 تا فست فود هست، بینشون دو تا رستوران ایتالیائی، ور دل هم. من شکمم داره غر میزنه، سمت چپیه برم یا راستیه؟ چپیه پرده هاش خنگه، دوس دارم، اما راستیه شلوغتره لابد غذاهاش بهتره، منوهای دم درشون که همقیمته، اصلا این چکاریه؟ مثه اون ِگرد سبز بدرنگای تو سرندیپیتی اینا که معلوم نبود چرا دنبال هم میدوئیدن تا همو با تیر بزنن، خو برو اونورتر رستوران حالا ایتالیائیتو بزن! اگه بری اونجا چی میخوای؟ پنه بادمجون. اصلا تو منوش هست؟ خودت نمیدونی چجوری درست میشه؟ لابد بادمجونو میسوزونن، به گوجه رنده شده ها سیرو ادویه و روغن زیتون میزنن، میریزن رو هم سرخ شه، اسپاگتیم با کره و خامه و شیر یه تفتی میدن. خو من 30% اینا رُ ندارم. چرا الا و آذر گیر دادن که تحلیل کنم چرا میخوام از اینجا برم؟ تشک آذر اینا چی داشت که اینقد دیشب کهیر زدم؟ میخوام بابا گوریو بخونم، میخوام آگاهی بخونم، اَه! برم 70% پنه بادمجون درست کنم.
من اون پاراگراف اول و که تایپ میکردم، پاراگراف دوم وول وول ِ کلّه ام بود، حالا که اونم نوشتم، میبینم که باید برم، حرفاتونو بنویسید، شاید زندگی کوتاه مدتتون در حد تکون باسن هدفمند شد.

هیچ نظری موجود نیست: