۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

از دیگر ماندگارها نگاه خوش آمدنی پسر میز بغلی بود به رابطه مان، وقتی «راننده» رفته بود که برگردد. بَرکه نمیگشت، دختری بود که میزش را عوض کند و بغضش را داستان بگوید.
برگشت و بُرد شلوغترین جای شهر تا خدانگهدارم باشد. شلوغترین جای شهر مثل بقیه اش بوسیدن ممنوع بود ، توی این آدمها نگاه میز بغلی بود، که میشد نا امیدش نکرد.
دختر رفت و آن رازش را برد برای او که از این رو به آن رویش بگرداند.

۱ نظر:

مامان ديبا وپرند گفت...

سلام دوستم
هنوز تو كف دختر پست پاييني هستم. و شركت دو دره باز. مثل اينكه اين روزها بايد به اين چيزها عادت كنيم . اطرافمون پر شده از دو رويي و دو دره بازي.