۱۳۸۹ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

دیشب یه چنتا تصمیم درست گرفتم: مدادمو از اون یکی اتاق اوودم تو این اتاق، کولرو که پمپش ول معطل بودو زدم، شکلات چیلی سوییس برداشتم اووردم تو تخت، بالشو عمودی تکیه دادم به دیوار (پشه ها رو وارد ماجرا نمیکنیم) لم دادم بش و کتاب خوندم، بعد اینجوری شد که دیدم یه نور اضافی هست، ناباورانه پرده رو کنار زدم و دیدم امروز شده. با حس خوبی سرمو رو بالش گذاشتم، انگار که درست ترین و با اطمینان ترین تصمیمهای عمرمو گرفته باشم.

۱ نظر:

مامان ديبا و پرند گفت...

سلام دوستم
شيوه خوبيه ادامه بده.
ببين حالا عينكتو چكار مي كني؟؟؟؟؟