۱۳۹۰ بهمن ۶, پنجشنبه

دیشب  فک میکردم هشت تو کتابخونه در سکوت و خلوت یک صبح زمستانی درسهای آقایان فلانوس ، فلانال و فلانوف را مشغول به حاضر کردنم. لیک الان که ساعت هشت و ربعه و من دو عدد دیگر برلینر بالا انداختم و آذوقه ی یک هفته ای م را در عرض دوازده ساعت(شامل ده ساعت خواب)به غا دادم و شیرینم هم شده، می اندیشم که حیف اگر به اتوبوس یه ربع به نه میرسیدم لا اقل نه آنجا بودم. از موانعی که بین الان ینی ساعت هشتو بیستو یک دقیقه(دو خطو که یه نفس حرف نزدم!) تا جناب یک ربع به نه ملکوتی وجود داره که اتوبوسش مارو به عرش علم و دانش نزدیک میکنه ، یک ، تعویض لباس جلوی آینه س و دو، سشوار کشیدن هفت هزار ملیون گره ی در سر. امشب قراره مشرف بشم به یک کلاس تانگوی آرژانتینی و بعدش فیض ببرم از یک مراسم رقص. برای اولین بار پارتنرم دختر نخواهد بود و موزرد بوقو پارتنرمه. یاس گفته بود نذارم پارتنرم شه و صبر کنم برم کلاس چون در هر صورت اونجا کلی براد پیتو مت دیمون منتظره اما وقتی دیدم تو میل گروپ زده بودن یار بگیرین تا دختر بتون نیفته با کلی ادا اطوار مو زرد بوقو را چسبیدیم. اما چرا تعویض لباس؟ دختر خانوم محترم ترک هفت سال ساکن پورتلند که نماد عشوه و چُسان فسان است و تنها موجود دانشکده س که وقتی بش سلام میکنی عوض جواب سلام با گود مورنینگ میفرمایند کار دارم باید برم و میدود. من اولش عاشق قیافش شدم بعد فهمیدم کلن چیز جالبی نیست. بعد دیدم همه میگن از این یارو زیاد خوشمون نمیاد و شد آنچه شد. بله نظر دیگران بالاحره موثر شد و من رویش دقیق شدم و دیدم بعله. از شباهت هایی که ایشون دارن به دختر مامان دامن بلند در پست های دو سال پیش است. مامانش اول ترم فوت شده و این دختر تمام دنیا رو مقصر میبینه و حالش از آدما بهم میخوره.  من یکی از اون آدمام چون خودش از ترکیه اومده آشنایی کامل با فرهنگ درب و داغون مسلمونا رو داره و خودش رو یک تحصیل کرده مقیم مایکروسافت در پورتلند میبینه و بد بختی آلمانیها رو هم آدم حساب نمیکنه و کلن تو مود چه گُهی خوردم اومدم وسط شماهاس. بعد ایشون این مجلس بزمو بما اعلام کردن در یک ای میل به گروپ دانشکده بنده منم منم در ترِد میلاشان راه انداختیم بعد از سوال و جواب ملت ایشون گفته اند که دلیجان! سایز پات چنده برات کفش بیارم و در ضمن در رقص این حرکات را انجام میدهند چون ممکنه آشنایی نداشته باشی عرض میکنم و بنابراین کفش باید این خصوصیات را داشته باشد. لبخند زده عرض کردیم ما دلیل اسپورت پوشیمان این است که با این کفشایی که وصفشان رفتو عکسهای ارسالیتان رویت شد ما توانایی ایستادن هم نداریم گرچه والده مان با آنها رانندگی هم میکنند. بنابراین هر کس با چیزی که راحت است زندگی نُموده و متشکریم بابت پیشنهادتان و من با بوتهایم می آیم چون به دلیلی که ذکرش رفت کفشهای رقص اسپانیاییم را در اتمام دوره ی دو ساله در کمد اتاقم در تهران رهاندیم.
فرمودند باید بندی چیزی بوتهایت را هنگام رقص درنیاورد.  شماره پایت؟
بوت چیست؟
بله عرض کردیم ما برای دراوردنشان بر زمین سفت و سرد خدا کان نموده یه دقیقه زمان میبرد تا راه خروجی را پیدا کنیم. همچنان دمتان گرم باد سایزمان هم سی و هشت است.
حالا دنبال یک لباس بودیم که اگر فرمایشی داشتند برای لباس اوت لاین های کارمان را شرحشان دهیم.
الان که میگویم دیشب از حمام آمده سر بر بالش نهاده و به سوی دگر سفر نمودیم و موهایمان هِنریتا گشته اتوبوس 101 از ایسگاه به سمت دانشگاه رفت. و من یبوست دارم .


۱ نظر:

مامان دیبا و پرند گفت...

سلام دوستم
سر بلندمون کنی هاااااااااااا. خیلی بهت خوش بگذره.