۱۳۹۰ بهمن ۷, جمعه

یادم باشه چن تا از متدهای  فلرتینگ یا همون خر کردن خودمونو خیلی جدی بنویسم تو دفترچه هه تا بعدا که پسرم* کارش گیر دختر مردم  افتاد هم مادر نمونه ای باشم هم یک شهروند خوب.

*نیما
پ.ن قبل از اینکه حتی کارش به دختر مردم بیفته خورد خورد یادش میدم. دختر چیز لطیفیه حیفه پسرِمن نتونه لطافت و درک کنه.
دراز پی نوشت:
تمام پسرهایی که من تو ایران تجربه کردم حس نهایی یی که به من منتقل میکردن وحشی یا ناشی بود. من خوشحال از داشتن پسر به خانه برمیگشتم بعد میدیدم ادای خوشحالی ست خیلی طول میکشید تا پیدا میکردم فلان حرکت ریز در کلام یا رفتار یا هرچی توهین به من بوده توهین پنهانی که خود فرد شاید حتی نفهمیده و من هم باید موشکافی میکردم و چیز ریزی را که لای تاروپود دلم دستو پا میزد نجات میدادم. حس  منتقل شده به من وحشی بود. یا برعکس خیلی خوشحال نبودم/نیستم چون تیپی که به همین ترتیب "نادونیت" رو به من منتقل میکنه الان طرفمه. این تیپِ یک پسر خوب ایرانیه. پسری که میخواد به تو به عنوان دخترش احترام بذاره. حواسش بت باشه و میترسه حتی حرکت ریزی گل نازکش و فیلان. این یکی تیپ بتو حس امنیت میده مثه سربازاز جان گذشته س و شیفته ی سینه چاک اما هرگز بلد نبوده دل تو را بلرزاند. هر چیزی هم که الان بلد است بتو حسی نمیدهد چون خودت تعلیمش دادی. تو نمیتونی بگی اوه چه نایس چه خوب بغلم میکنه چون خودت یادش دادی: اوه عجب چیزی یادش دادم؟  حتی وقتی بش گفتی این چیزها رو بلد نیستی نرفته از چهار تا جا یاد بگیره تو یادش دادی و همه چی اسپویل شده. این تیپ برای من ناشی است. دوست پسر کنونی م را عرض میکنم. عاشق سینه چاکی که نه من توانایی ترکش دارم(چون توانایی دل شکستن همچین موجود ساده و مهربانی را ندارم) نه او لحظه ای پایش را عقب میکشد. من الان دور از او چه چیزی را تحمل میکنم؟ این دفعه که ایران بودم شاید خیلی سعی کرد تریک های خر کردن بزند. در من اثر نداشت . دلیلش را نمیدانم. زمان شاید مهلتش را تمام کرده. گیر افتاده ام بین آدمهای که دوستشان ندارم ، نمیتوانم عاشقشان شوم و خوب بلدند و نابلد دوست داشتنی. بعضی پست های کوچک مسخره پی نوشتهای طولانی مسخره تر دارند.

هیچ نظری موجود نیست: