۱۳۹۰ بهمن ۱۶, یکشنبه

دیشب طرفای ساعت دو خسته از تولد اِوی برگشتم، همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

میدیدم کسی به آهنگ گوش نمیده، رفتم عوضش کردم پریای شهرام شبپره گذاشتم باش قر دادم، همه ی ملت های دنیا جمع شده بودن نگا میکردن، به چنتاشون شروع کردم یاددادن، مارک گف حالا میفهمم چرا موقع تانگو میگفتی ما ایرانیا با همه جامون میرقصیم. یه کلاه کابوی پیدا کردم گذاشتم سرم با این دوربینای خفن ریخته بودن عکس میگرفتن. یکی میگف تو دانشکده دختر کم باشه سلیبریتی میشی. میگفتن دیس وان ایز سو سکسی! بعدشم یکیشون عکس یه مینا نامیو نشون داد گفت میشناسی؟ گفتم شاید چون دندونپزشک میشناسی.. گفتم والا یه میلیونتایی دندون پزشک تو ایرانه نصفشونم خانومن از اونا 5 تاشونم دوستای منن ، بقیه رو نه! در حالیکه عین تو فیلما دو تا پسر تا دم در خروجی و دوتا تا در خونم ساپورتم میکردن رفتم تو اتاقم، شلوارمو برعکس پوشیدم .با همه ی اجی وجیا ها تو کلیه هامو رودم خوابیدم. صبح سرم درد میکرد، یکم شراب قرمز که این حرفا رو نداشت. بقول مایکل یکم از خیلی. پس فرد اامتحان دارم ولی چاره ای جز خواب نبود سرم داشت میپوکید. رفتم دسشویی قرص خوردم و بدون شک خوابیدم. خواب دیدم یه پسری تو اوتوبوس وقتس از که خواب بودم دسمالی کرده رفتم شکایت کنم یه پلیش ایرانی تو کلانتری ژرمناس و عاشق اون شدم. عاشق دستاش. به همین تین ایجی.. پسر چرا تو خوابام نیسی؟ چرا بات راه نمیام؟

هیچ نظری موجود نیست: