۱۳۹۱ تیر ۱۱, یکشنبه

یخده خنکه بیرون که باشی، بارون زده . دیروز خیلی گرم بود سر همون من با شلوارک اومدم دانشگاه برم تو لب کارای ناتمام دیروز و یه جمو جور بکنم.  دیروز اوانزالیا  انقدر فحش دادو غر زد که وای ما چرا نمیتونیم جمو جور کنیم خودمونو ما چقد خریم ما چقد خنگیم و نفس هم نمیکشید یکریز نمیذاش حتی بگم جمع نند منو. در حالیکه فقط دنباله یه آپشن اینسرت دیتا بودیم. امروز اومدم دیدم همونجا رو برومون بوده این انقد روضه خونده نمیدیدیمش. تحملشو نداشتم دلم میخواس یکی بزنم در گوشش خفه شه. بس یریز عین پیرزنا فحش میده. این دخترای یونانیی که من دیدم خوب اهل کارای خاله زنکین. میگن ما ناهارمون سه ساعت طول میکشه بس غیبت میکنیم. خوشحالم که باز دست کم امروز تاپ نپوشیدم با تی شرت اومدم. هیشکی تو دو تا ساختمون دانشکده نیست. جمعه پرزنت دارم. مقاله ها رو پرینت گرفتم. باید شروع کنم خوندن.

چرا دارم گزارش کار میدم؟
ثبت در تاریخ؟
کلا میخواستم در مورد اون 5 دقه ای حرف بزنم که نونام نسوخ یکم روش سیاه شد فقط و من الان نمردم چون نون پنیر خیار گوجه خوردم با تنها نون نجات یافته م.

امروزصبح آلمانیه نطقش باز شد انگلیسی بام حرف زد. خوشش اومده بود ولی فهمید مال ایرانم تو هم رفت. برا من طبیعی بود.
چجوری میشه انتری نژادو از مردم جدا کرد؟ میشه؟ دیگه حوصله ندارم آدما اخم میکنن میرن منم رومو برمیگردونم و منتظر اتوبوس میشم.

۱ نظر:

مامان دیبا و پرند گفت...

سلام دوستم
شما کلا نگران نباش در هر حال اینقدر هموطنهات دسته گل به آب میدن که کار با حذف یکی دوتا درست نمیشه.