۱۳۹۱ تیر ۱۲, دوشنبه

اصن یادم نمیاد اینجا نوشته بودم یا نه ولی به جرات میتونم بگم مضحک ترین لحظه ی زندگی من اون موقعی بود که تو خونه درازه ی سعادت آباد با نلی نشسته بودیم در کمال آرامش تلوزیون میدیدیم نصفه شب که سطل آشغال مرکزی خونه که واقع در آشپزخونه بود منفجر شد.

پ.ن. نمیدونم شیر کاکائوی توش با چی واکنش داده بود . نلی هم از اون شیر کاکائو خورده بود و نیم ساعت بعداز اینکه خنده ها تموم شده بود و خواب بودیم مثلا ، داد زدم که صدا برسه به اتاقش : حالا تو کیسه نمیخابی امشب؟

هیچ نظری موجود نیست: