۱۳۹۱ اسفند ۹, چهارشنبه

آدم(ی هستم که) توی خونه ای که موجود زنده ی دیگه ای باشه راحتتر و آروم تر خوابش میبره . سرمای این خونه چن شبه کابوسیم کرده. فردا یا پس فردا میرم خونه ی جدید. دو روز بعدش میرم فرانکفورت، بغلش میکنم میبوسمش، میبوسمش، میریم بلیط قطارشو میگیریمو میام تو اتاق نقلی من تا براش یه اتاق نقلی تو شهر خوشگلش پیدا کنیم. از قوره ای که داشت بوگند هم میگرفت حلوا ساختیم؟ 

۱ نظر:

ناشناس گفت...

قدرشـو بدون