۱۳۹۱ اسفند ۱۱, جمعه

اگه عقلم کار میکرد که گزارش نمیدادم. دلی هسسم دوم راهنمایی کلاس خانوم نجیبی گزارش زندگی روزانه.

دلم سیر و سرکه س؟ نه نیس. اما پاهامو مث دم سگ تکون میدم. سه روز یادم رفت غذا بخورم. دیشب بعد از اینکه حدود 6 بار 50 کیلو بار کردم و با اتوبوس اسباب کشی کردم ، در حالیکه توی اتاق فسنقلی روی اسباب وسایلم که جایی نبود تا پرتشون کنم نشستم و احساس کردم هر آن از گشنگی میمیرم . خوب که این احساس قوت گرفت سیر شدم. در حدی میل به غذا نداشتم که ترسیدم بلایی سرم بیاد یا مرده باشم که خوب شدم. حالا مرده زنده خوابیدم دیگه . اینا برای اینکه ثابت کنن کولن هی بیرون اتاقم دارت بازی کردن. همین بیرون روبرو در اتاق من قاطیشم کلمه های انگلیسی داد میزدن که غریبی نکنم به جمع خانواده ی عجیب ناقصشون بپیونم. من تو برزخ خواب چشامو باز میکردم که خفه شین جون جدتتون دو روز دارم تنهایی اثاث میکشم تو سرمای منفی یه چند درجه. نکه خودم خیلی هم خواسته باشم. یکیو با کلی خجالت گفتم ماشین داره بیاد بار کنیم گفت رو چشم نه تنها سه شنبه که چارشنبه هم پایه تم. سه شنبه گوشیشو بر نداشت. آخرین چمدون اون روز و میبردم که زنگ زد. جوابشو ندادم. چارشنبه اس ام اس زد ساده و خلاصه گفت متاسفه و نمیتونه کمکم کنه. بعد از این جمله گفته بود تو شهر نیست. من الان البته نگرانشم که دفعه ی بعد که منو دید با چه رویی تو چشمم نگا میکنه. جمله ی قبلی طعنه آمیز نبود. دو نفر دیگه هم بعد از چندین روز اصرار که کمکت نکنیم میمیریم و بیسار موقه عمل فرمودن که میترسن تو دست و پا باشن و دومی گفت که دوست داره کمک سلیقه ای کنه دو وجبمو چه رنگی بچینم. گفتم نازی . اگه دم دست بود مثه سگ تفقدش میکردم. چه روحیه ی شفافی. البته اینجا همچنان انباریه و من امروز صبح با خداحافظی پسر  و پدر و دختر خانواده پا شدم که میریم بایرن. بعد داد دایی بلند شد که بازوشو گرفته بودو ومیگف شششایسه(گه) بعد آمبولانس اومد و بردش. بعدشم ما لباسایی که روشون خوابیده بودیمو بدون دو دوتا چارتا بردیم صاف ریختیم تو کانتینرای صلیب سرخ. البته قلبمون اولش پاک و روحمونم بلند نبود اما حالا که میتمونم پامو دراز کنمو رو تخت شپشو بخوابم شده. چون میدونستم که غذا نخوردم سه روزه رفتم مغازه ترکا از اون نونایی که توش گوجه و سیر پیازو گوشت زدن گرفتم سه تا ، یکیشو خوردم. حتی بعد خوردنم که باید معده م یه فعالیتی کنه نکرد. صدا هم نداد. من همچنان چه بعد و چه قبل خوردن گشنه نبودم. دو تای دیگه رو نگه داشتم فردا اگه از قطار جا موندیم بخوریم با هم. اگه نه که من تا برسیم حالم خوب شده یادم اومدم چه بلاهایی این چن روزه سرم اومده نمتونم غذا بذارم بعدشم که آلمان میبنده تا دوشنبه.دلی هسم دوم راهنمایی کلا

هیچ نظری موجود نیست: