۱۳۹۲ اردیبهشت ۲, دوشنبه

یادم اومد ترم یک که مشروط شده بودم ، یک نامه فرستاده بودن خونه که اتفاقا دو سه روزقبل عید هم رسیده بود ینی من هم اونجا بودم. قبلش کلی سپرده بودم که نیلو اگه دیدش بقاپش تو هوا. نیلو امن ترین خواهر بزرگ دنیاست. ینی من چون از خواهر نا امن بزرگتر هم برخوردارم اینطور عرض میکنم. همونقدر که نذاشته بودم اینکه ور دلم زندگی میکنه بفهمه به اون یکی زنگ زدم گفتم دوتایی هرو کر خندیده بودیمو چارتا فحش چارواداری خورده بودمو قرار شده بود خوب حواسش باشه. و بعد هم رفته بودم توی صف بلیط چشنواره فیلم فجر برای فیلم به نام پدر وایساده بودم.

اینجایی که الان هستم عددها نشون دهنده ی خوب بد زشت هستند. 5 ینی پاس نشدی و 4 ینی خیله خوب بابا پاسش "کردیم". من ترم یک رو اینجا با یک 3.7 و یک 5 شروع کردم. نمره های دیگه ی اون ترمم 2 برای یه درس سه واحدی توی سی واحد بود و یک 4 بود. اما این جریان معدل یک جریان داینامیکه و لزوما حتی اگه کسی همه ی درساشو 5 شده باشه بیچاره نشده چون تو امتحان بعدی که توی سه هفته ی آینده گرفته میشه همچینین توی امتحان سوم که توی 2 ماه بعدی گرفته میشه شانس داره حتی همه رو 1.0 کنه . استرس رو پخشش میکنن تو زمان کمتر میشه و کسی هم کسیو قضاوت نمیکنه چون خیلی واضحه که بچه ها تو امتحانای بعدی جبران میکنن. همیشه "تنها" بیشترین نمره ثبت میشه. من البته از این شانس هیچ وقت استفاده نکردم مگه اینکه افتاده باشم. همون یکبار افتادم و نمره ی خوبی هم توی تکرارش گرفتم. بدون اینکه فک کنم اون ترم معدلم چند شده چون این معدل بالقوه میتونه بالاترین معدل دوره هم باشه.  تنها خودتی که خودتو قضاوت میکنی و دلت میخواد خودتو توی چیزی محک بزنی یا نه.

آدمها یا شاگرداهای درسخونی هستند که از اول روالشون معلومه تا آخر. یا درس نخونن که همون روال ذکر شده صدق میکنه. یا نرمال هستند. آدمهای نرمال با زور نمره های بالایی گرفته ولی عقده ی در دنیای خودشون بودن از رگ گردن به آنها نزدیکتر است. آدمهای نرمال که زور بالای سرشان نیست ترمهای اولیه رو گند میزنند و بعد یواش یواش جمعش میکنن. من هم اگر نرمال نبودم نه نام این دسته را نرمال میگذاشتم نه اینکه انقدر با جزییات از رگ گردنشان خبر داشتم.

مامانم در حالیکه نمیتوانست لبخند خود را ازلذت اکتشاف پنهان کند ولو اینکه اکتشاف من و دوست پسرم در اتاق خواب باشد، آمد گفت نامه افتاده بود توی  باغ. و بله شرمنده ام اما اضافه کرد : "من به بابات چیزی نمیگم" هیچ وقت تهدیدهای اینچنین رنگ حنایی یا حتی آبی آسمانی هم برای من نداشته اما تکرار میشود. چرا دانشگاه پلی تکنیک تصور میکند که پدر مادر ها باید در جریان فرزندانشان باشند. نصف کلاسی که من درش درس میخواندم یا برایشان مهم نبود رودهن بچه شان میخواند یا پلی تکنیک یا کلا خیلی حساسیت به خرج نمیدادند. بودند مثل مادر من هم که هنوز احساس میکردند کودکشان بیست نمیشود و استرس مشروطیت را تا خود ترم هشت چو کردند دنبالمان.  

هیچ نظری موجود نیست: