۱۳۸۷ مرداد ۲, چهارشنبه


پریشب خوابم نبرد چون همش فکر میکردم بین زمین و آسمون معلقم, توی امتحانا اینبار بیشتر از همیشه بم فشار اومد نمره هامم که سرخوش دارن تو پرتال موج مکزکی میرن گواهن مثه خوره افتاده بود بجونم دغدغه هام زیاد بود احساس میکردم بزور شرایطی که توش بودم اومدم ریاضی وگرنه پشت کنکور نمیموندم نکه ریاضیم بد باشه که تو فرزانگان اگه سری داشتم تو سرا بابت ریاضی فوق العادم بود و الآنم اگه میکشم این رشته رو یه جور بخاطر ایده های ریاضیوار و در واقع الگوریتماس ولی کافی نیس پرتاب شدم جایی که تفاوت با کد زدن بچه ها مشخص میشد و تحملشو نداشتم پس عقب افتادم بعد شیطنتم و سادگیم و سوتیای بی نهایتم منو متفاوت کرد و همون موقه هابود که خودمو جلو همه دست انداختم و انقد واسه همه(قشر غالب دانشجوخصوصا تو رشته کمفلوتر ) که نه تنها سابقه منو نمیدونستن که دنبال چنتا کوچیک میگشتن تا مطمئن شن بزرگن ارضا کننده خوبی بودم که بیا و با من الان حالشو ببر!با چنتا از بچه های دانشگا هنر دوس شدم یواش یواش دیدم دوس دارم رشته سینما رو و دلم خواس برم دنبال فیلمنامه نویسی و در مقایسه با اون بچه ها میدیدم که میتونم موفق شم اما همون موقه ها بود که فهمیدم من هر چقدرم عوض بشم هرچقدرم با خاطری فراخ!!! به قضیه نگا کنم خودم جلو خودم نمیتونم درام نیروهای برابر مقابل هم تو رو به هیچ سمتی متمایل نمیکنن و رکود به لجن میکشوندت...برای من اون جو غیر قابل تحمل بود من مجموعه اعتقادات دری وریه ساخته خودم تا این لحظه است!
به این ترتیب با تموم شدن امتحانا این خیال خوشم تموم شد اما برنامه سابقم هم که شرکت تو کنکور ارشد نه چندان مرتبط با رشته ام بود هم لغو شد چون احساس کردم بابت همونه که دارم به همه جا فرار کنم گفتم نیاز به آرامش فکری دارم می دونستم هر چیم خفش کنم این کد زنی خر منو چسبیده که ول نمکنه باید باش دوس بشم که لا اقل بغل کنیم همو اینجوری خیلی غیردموکراتیکه! بعد حالا که تابستونه در کنارش شنا هه رو یاد بگیرم بالاخره کتاب بخونم فیلم ببینم و بچسبم به قضیه کودکان بی سرپرست یکم شاید ارضا شم...
حالا چون این پارگراف بالاییه به دلیل مطمئننا تنبلی به تولستوی خوندن و f.r.i.e.n.d.sدیدن با چاشنی بیش از اندازه خواب خلاصه شده پراگراف اول رو آفریده به علاوه اضغاث احلام(املاش یادم رفته) سر ظهری و برق رفتنای ساعت 2 تا 4 این هفته و حتی توفان اول مرداد دیروزو...!
ولی حالا که این دختره یه جا پیدا کرده که بچه کوچولوا که منم میخوامشون اونجا منتظرمن و شنبه قراره سر بزنیم اونجا قول میدم واسه رعایت حال شهروندان هم که شده دیگه توفان نیاد;) اگه توفان اومد مال یکی دیگس منکه زیرچتریکه درست کردم دارم میخندم!
آدم میشم.

هیچ نظری موجود نیست: