۱۳۸۷ شهریور ۳۰, شنبه

خیله خوب حالا که دیرم شده با خیال راحت اسیو میذارم رو پاهامو تایپ میکنم که به این استرس موقه دانشگا رفتن ثابت کنم اگه نمتونم مهارش کنم بی محلی بشو خوب بلدم.

*

بعضی وقتا آدم از ته دل دعا میکنه کاش این گوشیو نداشتم چون انقد تو خودش رفته و خصوصی سازی کرده که دینگ اس ام اس حتی از بانک اقتصاد نوین هم یک عامل بشدت مزاحم محسوب میشه.
اما...
امان ازین اما که گاهی دیگر از ته دل آرزوی نداشتنش را میکنی چون اگر نمیبودش شاید انقد چش به اسکرین منتظر نمیموندی...

*


حس الان صب:
کسی نمیخواد حال منو بپرسه؟




تورو خدا!


*

به محض اینکه مقنعه رو میذارم سرم دلشوره میفته بجونم حتی الان که دارم تایپ میکنم.

خدایا امرو دیگه چی قراره تو اون آشغالدونی بگذره...
فعلا از دو تا چیز مطمئنم: میرم دستشویی و بعد درو پشت سرم میبندم!

هیچ نظری موجود نیست: