۱۳۸۷ اسفند ۳, شنبه

: «بابام جراح قلبه خونمونم پاسدارانه،فاطمه نمیتونم بات ازدواج کنم،یه دخترس تو دبیرستانتون بوده،چادریه خونشونم طرفای ماس،میتونی آمارشو برام دراری؟میدونی!زن میخوام»
خانوادشون مذهبیه،نمیدونم،خودش گفته.
بابای فاطمه هم برق شریف خونده،بیشتر پولشو وقف میکنه.

برای من هیچ کره بزی مهم نیس،
اشکای فاطمه چرا.
بوسش کردم گفتم:everything will be ok
نباس میگفتم.

هیچ نظری موجود نیست: