۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

When I am delirious

دیشب تو خواب تب داشته ام هذیان میفرموده ام: "بادبانها رو بندازید، قَرن ها باید پارو زده شوند" و در جای دیگر فرموده ام: "بجنبید، وگرنه در تاریخ غرق میشوید".
احتملا آجیه با قلم کاغذ نشسته بوده بالا سرم.

هیچ نظری موجود نیست: