۱۳۹۰ بهمن ۲۱, جمعه

اولین امتحان بد بود. هشتاد درصد تمریناشو حل کرده بودم و خیلی خوندم و چهل و هشت ساعت نخوابیدم و از استاد پرسیدم چقد طول میکشه  این بابا؟ گفت سه  و نیم میشد یه ساعت و نیمه بعد من فک کردم  سه و ساعت و نمه بعد قاعدتا بعد النگ دولنگ بازی میکردم با سوالا سوال چهار بودم که سالن خالی شد، گف چرا نمیای جلو؟ بیام ماچت کنم؟  بله سعی کردم شیش تا سوال و جواب بدم اما هیچی یادم نیومده بود. پس یک معتاد افسرده ی چهل و هشت ساعت نخوابیده با کیت کت زنده مانده بودم. با دو تا دیگه مثل خودم رفتیم مِنزا که سلف خودمون باشه ،دیگه دیدم نمیتنم بیام. مو زرد بوقو مالش داد شونه هامو و رو دو تا گره ی گنده رو ماهیچه های پشت شونه م دست گذاشت که You have some serious problems here! سینی مو بلند کرد برد. بیرون برف میومد در حالیکه بنظرم هوا زشت بود گفت چقد منتظره این هوا بودم. من و یلکه و به آ تا رفتیم سمت دانشکده .  به بئاتا گفتم حالت خوش نی چته نگرانی گفت آره کسیو میشناسی یه 80 کیلوییو بلند کنه؟ گفتم عجب چیزیم کُشتی! داشتن درباره تجربیات آدم کشیشون صحبت میکردن نمیشنیدم، منگ بودم فارسی و انگلیسی با هم حرف میزدم. گفتم شیت میشه گُه! رو ه تاکید کنید فک کنید پول ندارید و ای تی ام ماشین خرابه حالا بگید عالی بودن! هندی میگفتن گووه هاها مجاری: سااار! و هلندی از همه بیشتر خالی میکرد: شِغایت به به! بعد همینجوری که فرهنگ میدادیم فرهنگ میگرفتیم رسیدیم به برکه ی پشت دانشکده رفتم روش یخ زده بود یخ گنده با پاهام برف تازه و کنار زدم سردردم رفت جیغ میزدم لیز میخوردم دستای به آتا رو گرفتم چرخیدیم  موزرد بوقو تانگو زد بعد از زمین بلندم کرد و یلکه وایساد بش برف پرت کنم بعد از اونجایی که رسم دانشکده اینه که همیشه یکی اون بابایی که مست شده و مشایعت میکنه تا خونه ، با یلکه اومدیم خونه. اوبوس بئاتا نیومده بود رفت تو بانکش تا  اوتوبوس بیاد..
برف سبک افقی میباری..

۲ نظر:

مامان دیبا و پرند گفت...

سلام دوستم
بعد از انتقال فرهنگ برای انتقال زبان
سعی کن بعد از هر جمله کاملا با لهجه انگلیسی یه بعد غلیط با لهجه تر جیحا مشهدی بگی نمی دونی قیافه طرف مقابلت چی میشه.

Unknown گفت...

من کاملا جنوبی، اول بضی جمله هام، "خو" میگم: خو لتس دنس!