۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۱, دوشنبه

رفته بودم ایران باش قرار گذاشتم تو کافه رومنس، اومد نشست یه شال خوشرنگ درازی هم داشت. گفت دلشوره هامو بافتم. گفتم خیلی قشنگ شدن دل شوره هات از همین کارا باشون کن. گف بیا برا تو.. گفتم نه این خیلی عرضش کمه، گرمم نمیکنه. گف اما درازه خیلی انقد میپیچیش دورت کلافه میشی گرمت میشه..
دلم براش تنگ شده.

هیچ نظری موجود نیست: