۱۳۹۱ آبان ۲۴, چهارشنبه

خیلی دلم میخواس اگه همین آدم تو همین خانواده بودم ولی با دغدغه های دیگه بدونم چی طوری دنیا رو میدیدم؟ مثلن سه سال و نیم قبل تولید شدنم، یجور دیگه میشد. که مامان وسط جنگ تو دل اهواز تصمیم گرفت.. یا بهتره بگم اصلن تصمیمی نگرفت و به این ترتیب موقعیت رفتن بابام به امریکا کنسل شد . مثلا امروز که میخواستن بگن درخت های جملات رو باید دربیاریم و با فلان الگوریتم و بهمان مقایسه شان کنیم، من بجای زل زدن به اسم احمدی نژاد وسط  متن روزنامه ی تایمز روی برد که بعنوان اسم خاص با دیپندنسی با کلمه ی "حمله کرد"  و فرق آن با دیپیندسی همان اسمشو نیار با فلان کلمه نشان از این دارد که .. که .. که چرا الان اینها دارند با کلمه ی ایران نیم نگاهی بمن میکنند و اگه این آدم ها سه بار اسم ایران را بشنوند یکبارش روی این برد بوده و با همچین تفاسیری که از کورپوس های مرجع ماند تایمز انتخاب میشوند.. اصن به من چه؟ مگر من مسئولم؟.. به درک! .. خب معمولا ولی اولین سوالی که از من میشه اینه که سلام، کجایی هستی؟ و من میگم ایرانی .. و معمولا مکالمه یا نمیره جایی یا جایی میره که دوست ندارم... پرو، اکوادور یا مالاگاشی شاید گزینه های بهتری بود.. روی برد نوشته "سوالی نیست؟"

خب درس امروز هم باید یکباری که افکارم متمرکزتر بود خودم بخوانم. یا از دوست کلمبیاییم که سر کلاس گوش میداد بخواهم برایم توضیح بدهد.
 

هیچ نظری موجود نیست: