۱۳۹۱ آذر ۶, دوشنبه

چرا موقع سلام کردن دستامو تو هوا تکون میدم؟

۱۳۹۱ آذر ۳, جمعه

سرم گیج میره هنوز نتونستم سلایدهای پرزنت هفته ی بعد رو که مهلتش تا دیروز بود رو تموم کنم بفرستم برای دو تا از استادا. نسبت به چن رو پیش جلو میره ولی خیلی کند. مهمونی کوچولوی ما چارتا دور همِ همکلاسیمو نرفتم. نشستم تمومش کنم. امروز هم مهلت کار دانشگام بود. مهلت به تعویق افتاده ش. دلم میخواد زار زار گریه کنم و داد بزنم من از اینجا به بعد خنگم . من نمیفهمم از اینجا به بعد بی نهایت کُندم. هیشکی آن نیست ج مامانم. چققد دلم میخواس به مامانم میگفتم.  کاش این همه خودت تصمیم رفتیو خودت خواستیو کسی زورت نکرد و تنبلی نکنو خودت مقصری نمیشنیدم که الان میتونستم به عزیز ترین کسم که هر حرفش هر غصه نخورش میتونس کلی انرژی بم بده، بگم.
فکر میکنم عمر طولانی ای ندارم که بخوام به بچه داشتن فک کنم. اما اگر روزی بچه داشتم یادم نره این جمله ها رو تو تنها ترین موقعیای زندگیش بعنوان جواب بخوردش ندم.
دختر کوچولو ی من..حیوونکی...

۱۳۹۱ آذر ۲, پنجشنبه

خانوم فلااانی نگران

دوره ی لیسانس، یه درسی داشتیم الگوریتمهای هندسی همچی حالی. یادم افتاد الان که برای یکی از سوالا با الگوریتمهایی که بلد بودم قشنگ شعر گفتم ینی چون با هم کنار میومدن و خوش ترکیب تر میشدن هی قاطیشون میکردم. آخر سرخروجیش با اون راه حل منطقی که بچه درسخونا میدونستن یکی شد. یادمه شد 5.  یادمه 15 نمره اینا داشت از 100 نمره. نمره ها رو که دادن شده بودم 13.6 حتی چون خیلی منصف بودن 13.68 ناراحت شدم. موندم تو صف پشت در تا برگمو ببینم. دیدم هیچ نمره ای از اون سوال نگرفتم رو شعر الگوریتمیمم یه ضربدر قرمزه. گفتم آقای بهمانی چرا خو؟ گفت ثابت کن برام. یکم نگا الگوریتمم کردم سعی کردم یادم بیاد چی تو فکرم بود. عاشق کدوم موسیقی بودم که مقامی نیست آن*. یادم نیومد. برگمو دادم دسش یه چیزی گفتم. مثه آدمایی که شعر بلد نیستن و تا حالا عاشق نشدن نگام کرد. تکیه شو به عقب داد بود، برگمو از گوشش گرفت گفت خاااانوم فلانی.. لبخندی که بیا جمع کن این آت و آشغالارم تحویل ما نده. برگه رو ول کرد. چند تا ورق منگنه شده ی کبود جلوی چشمام افتادن رو میز. نتونسته بودم ازشون دفاع کنم. حرفمو نمیفهمید. الان که این الگوریتما رو نمیفهمم و بقیه تند و تند میخونن میفهمنو کامنت میدن فک میکینم نکنه واقعا طفلکیا رو ریختم جایی که روشون باید خط میخورد. نکنه ..برای اولین بار از اون موقه میگم نکنه من چیزی نمیدونم و آت و آشغال تولید میکنم.  آقای بهمانی! خااانوم فلانی گفتنت و چشمای بی تفاوت زاغت کار خودش کرد. برو سنگ سلامت جامعه ی سیاسیو از مسجد پلی تکنیک  بزن به سینه.



*برگرفته اَ نامجو خو
 

۱۳۹۱ آبان ۲۴, چهارشنبه

خیلی دلم میخواس اگه همین آدم تو همین خانواده بودم ولی با دغدغه های دیگه بدونم چی طوری دنیا رو میدیدم؟ مثلن سه سال و نیم قبل تولید شدنم، یجور دیگه میشد. که مامان وسط جنگ تو دل اهواز تصمیم گرفت.. یا بهتره بگم اصلن تصمیمی نگرفت و به این ترتیب موقعیت رفتن بابام به امریکا کنسل شد . مثلا امروز که میخواستن بگن درخت های جملات رو باید دربیاریم و با فلان الگوریتم و بهمان مقایسه شان کنیم، من بجای زل زدن به اسم احمدی نژاد وسط  متن روزنامه ی تایمز روی برد که بعنوان اسم خاص با دیپندنسی با کلمه ی "حمله کرد"  و فرق آن با دیپیندسی همان اسمشو نیار با فلان کلمه نشان از این دارد که .. که .. که چرا الان اینها دارند با کلمه ی ایران نیم نگاهی بمن میکنند و اگه این آدم ها سه بار اسم ایران را بشنوند یکبارش روی این برد بوده و با همچین تفاسیری که از کورپوس های مرجع ماند تایمز انتخاب میشوند.. اصن به من چه؟ مگر من مسئولم؟.. به درک! .. خب معمولا ولی اولین سوالی که از من میشه اینه که سلام، کجایی هستی؟ و من میگم ایرانی .. و معمولا مکالمه یا نمیره جایی یا جایی میره که دوست ندارم... پرو، اکوادور یا مالاگاشی شاید گزینه های بهتری بود.. روی برد نوشته "سوالی نیست؟"

خب درس امروز هم باید یکباری که افکارم متمرکزتر بود خودم بخوانم. یا از دوست کلمبیاییم که سر کلاس گوش میداد بخواهم برایم توضیح بدهد.
 

۱۳۹۱ آبان ۲۳, سه‌شنبه

سیاه سوخته تورو میخوام پدر سوخته تورو میخوام

از «لونی» دارم براش میگم. سگ سیاه پشمالویی که زیزیگولوارانه بسیار بسیار بانمک خطابش میکنم. من خودم در جناح مخالف سگ های این شکلی بودم اما این پدرسوخته دلی از ما برده که ...که چی؟ که لابد یوسف از زلیخا نتونس. سر تمرین تئاتر وقتی سباستین سر مامان* لونی داد کشید از زیر صندلی های سالن بیرون پرید طلبکارانه به سباستین بالای سن نگاه کرد غرید ووو ووووواق! من عاشق نشوم؟ توی ماشین ِ ساندرا ، من و لونی کنار هم نشسته بودیم که خودش راهش را کشید و آمد در بغلمان نشست. تا جناب زاویه بگیرند و بشینند من از خنده مردم انقد که کف پاهایش قلقلکم میداد. بعد نشس. یک هو سر پیچها روی پاهام میایستاد و سعی میکرد تعادلش و حفظ کنه و دوباره مینشست. اون هیکل و قیافه  که بی اعتنا و با اعتماد صادقانه به اینکه با مادرش میگم و میخندم ، پس میشود در بغلم نشست و کون را بم کرد و حتی شما حرفتان را بزنید من خودم سر پیچ ها سرگرم میکنم خودم را .

صحبتم تمام شده. هر دو خواب آلودیم. یک و نیم شب اینجا و 4 صبح آنجا ، میگوید: میای تو بغلم تعادلتو حفظ کنی؟


* اگر حیوانی را از طفولیتش سرپرستی کنند مادرش یا پدرش خطاب میشوند. خیلی هم جدی. دلیلش هم میفهمم.

حالا سلیقه ی آبجویش اینجوریس شاید آدم بدی نباشد

دیروز  ژرمن ها گفتن بابا یه بیر بگیر دیگه! ای ژرمنها من در سرزمین شما گینس (ایرلندی) را محبوب تر یافتم.  بعد هم سفارش وایتسن بیر میکس با لیمو دادم. طفلی ها سعی کردند متمدنانه به حرف زدن با من ادامه دهند.



امروز غمگینترین تبلیغ عمرم رو دیدم.
درمان بیماران سرطانی در ترکیه در جوار هتل اقامتی با امکانات...

یک بازاریاب ، تحقیقا سرطان رو تو ایران پر مشتری پیدا کرده با علم به تحریم ها..

۱۳۹۱ آبان ۱۷, چهارشنبه

اگه قرار باشه  از طریق گوگل طبابت انجاک بدم باید بگم که کیست تخمدان دارم . سه ماه پیش باید برای چکاپ یه سال بعد تومور میرفتم کولونوسکوپی. غیر از سر دردایی که دارمو مدت طولانی خوابمو حواس پرتیم که همه نشان از برو یه آزمایش بده س. حالا من برم همه اینا دم و دستگاه رو بریزم جلو دکتر تپ و تپ هم برم آزمایش بدم و از همه جام لوله رد کنن و بعدا ببینن که بله تومور دارم  و برم دنبال کاری اونو ..نه جدی.. درس بخونم یا زندگیمو صرف درمان بگذرونم ؟

مسخره کاش درس مdخوندم بهانه داشتم برا نرفتن.
یه موقه هایی نقش بازی میکنم. نکه نیازی باشه که نقش بازی کنم. دوست دارم. ناز میکنم قهر میکنم چمیدونم حالا که دارم میخندم ناز تر بخندم. به خودم حال میده. یکی از بهترین نقش هایی که میتونم بازی کنم سادگیه: توله سگ بازیگوش از دنیا بی خبر. نکه خیلی انرژی بذارم سرش یه بخش بزرگ خودمه اما وقتی تو اون بخش نیستم بازیش میکنم. امروز یهو بم چیز عجیبی گفت چیزی که تو این دو سال و چهار ماه نگفته بود. شاید چون همیشه انقد هار بودم در مقابل اون که مسخره بود گفتنش. اما نه تنها گفت که عینهو اون کچل خان اسبق که چیزی از سادگی توش نمونده بود نگام کرد و به زبون اوورد: "تو چقد معصومی".

ساکت شدم . البته فکر میکردم به قبلیه و سعی میکردم ده تا تفاوتو علامت بزنم. یه بازی ای یه جایی شروع شده.
me: horomunssss
  i am in love with my bf
  where the hell is heeee
4:22 PM n j: اون كلمه اولي چيه؟
  اي بابا كجاس خب؟

8 minutes
4:31 PM n j: bazam ke khodeto deactive kardi
  M karesh chi shod akhar?

18 minutes
4:50 PM me: hichi sefarat mikhad M o be payghambari bargozine
  alan testaye ayoobo dare migire
  are darsam kheili ziade deactive kardam
  baz
  :D
4:52 PM n j: آخر به معرفت حقيقي دست پيدا ميكنه
  تو هم با اون نفس اماره ت
4:53 PM me: are sheytan khode manam
  anal shaytane rajim
4:54 PM n j: كرامات شيطاني هم داري؟
 me: ziaaad
  ta delet bekhad
  chimikhay?
4:56 PM n j: خواستم روحمو بفروشم، الان دارم فك ميكنم چيزي برا خريد نياز ندارم