۱۳۹۲ بهمن ۲۸, دوشنبه

آدم شاید بتونه تو کتابخونه پست بنویسه یا بی صدا پک من بازی کنه، اما نمیتونه اشک بریزه حتی بی صدا . چون آدمها براشون مهم میشه یا براشون سوال میشه ناراحتی تو. به کسی نمیگن لطفا گریه نکن داریم درس میخونیم چشمون افتاده بت ذهنمون دیگه متمرکز نیست اما میتونن وقتی داری میخندی بت نگاه سرزنش آمیز بندازن. اشک چیزیه که باید بیاد و نمیشه قورتش داد و حتما هم باید براش دلیل داشت. زبان با همه پیشرفتی که تو هزاران قرن داشته نمیتونه ضمانت اینو بده که تو حتی اگه بخوای دلیلشو بتونی بگی. یکی در ابعاد من فوقش مثال میزنه میگه مثلن اینطوری شد. بعدش من احساسم غم شد. کلمه ی غم خودش کلیات محضه. یک کلمه ی دو حرفی که با یه آوا به هم وصل میشن قراره دلِ آشوب تو رو گواه باشه. ناقص بودن زبان در بیان دل فقط سر ما رو موقتا گرم میکنه. اشکمو قورت میدم. میخوام درد غمو بکشم و سوالی تو چشم کسی ایجاد نکنم. 

۱ نظر:

مهدی گفت...

خوب می نویسید ساده و صمیمی. امیدوارم که هیچ وقت در دلتون غم ماندگار نشه